بی قرار

اگر آن یار نگاهی به دل ما می کرد                            گره از کار فرو بسته ما وا می کرد

نفسش جان جهان زنده نماید ور نه                             دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

کاش آن عرش نشین پادشه کشور جود                       گذری از ره ما خاک نشین ها می کرد

گویی از صحبت ما سخت به تنگ آمده بود                    داشت با مادر خود فاطمه نجوا می کرد

شاید این زمزمه اش بود که فرزندت کاش                        زود می آمد وزخم تو مداوا می کرد

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.