الگوهای عفت
1. فاطمه زهرا مظهر عفت:
يكي از الگوهاي عفاف كه مظهر عفت و تمام كمالات انساني است، حضرت فاطمه زهرا ميباشد. «اين بانوي دو عالم در طول زندگي خويش تجسم حيا و عفت شناخته ميشد. در سخنان گهر بار آن حضرت ميخوانيم؛ زن شايسته، كسي است كه خود را از مردان بيگانه دور داشته، از ديدن نامحرم و همچنين از منظر آنان در امان باشد. بنابراين، تا ضرورتي نبود آن حضرت در مجامع مردان حضور نمييافت و در مواقع حساس و لزوم در ميان جامعه حاضر شده (و حدالامكان از پس پرده)، سخنراني كرده از حق خود و ولايت دفاع مينمود.»
2. شهيد راه عفاف
يكي از الگوهاي عفاف در عصر ما دختري است كه جان خويش را نيز بر سر اين راه نهاد و شهيد شد. «معصومه آرامش» كه از خانوادههاي مذهبي و متدين بود جهت شركت در كنكور، براي مطالعه به يكي از كتابخانههاي شهر رفته بود و در حين بازگشت گرفتار جوان هوسران و گرگ صفتي شد كه او را به هوس دعوت ميكرد. وي هرگز تن به بيعفتني نداد. آن هوسران براي رسيدن به مقصود شيطاني اش از هيچ جنايتي روي گردان نبود او را با زور به مكاني كه در زيرزمين اطراف كتابخانه بود و تهديد به مرگ كرد. اما وي آن قدر مقاومت كرد تا با كمال افتخار و سرافرازي، جان خود را فداي عفاف نمود و به همگان فهماند كه عفت و پاكدامني، عزيزتر از جان است. بدن قطعه قطعه شدهاش بعد از مدتها تفحص توسط نيروي انتظامي كشف شد و به پزشك قانوني منتقل شد. پزشك قانوني به عفت و پاكي او گواهي داد. شهر، سه روز به حالت تعطيل عمومي درآمد و همگان در شهادتآن شهيد راه عفاف، عزادار بودند. به لطف الهي، ديري نپاييد كه قاتل او شناسايي و در برابر ديدگان مردم داغدار آن شهر به دار مجازات آويخته شد.
3. جوان نفس ستيز
آوردهاند كه شبي در قصر شاه عباس بر اثر نزاعي بين يكي از زنان شاه و دخترش، كدورتي حاصل گرديد، از اين رو دختر شاه قهر كرد و مخفيانه از حرمسرا بيرون رفت و چون در پشت حرمسرا، يك مدرسه بود فوري آنجا رفته و به اتاق يكي از دانشجويان علوم اسلامي كه چراغش روشن بود، وارد شد.
جوان صاحب اتاق، دانشجوي فقيري بود كه در آن موقع، شام مختصري تهيه كرده و در برابر شمعي مشغول مطالعه بود. همين كه دختر وارد اتاق شد، در را بست و با انگشت به محمدباقر اشاره كرد كه ساكت باش! دانشجوي بيچاره در بهت عجيبي فرو رفت و ارادهاش سلب گرديد و نتوانست چيزي بگويد.
دختر شاه وارد شد و نشست و گفت: شام چه داري؟
دانشجوي جوان آنچه حاضر بود آورد. دختر شام را خورد و سپس سراغ رختخواب را گرفت. محمدباقر، به كنج اتاق اشاره كرد. دختر به طرف رختخواب رفت و خوابيد و گفت: نبايد در را باز كني و به كسي وجود مرا اطلاع بدهي. محمدباقر اطاعت كرد. او خفت و اين، در بهت و حيرت مشغول مطالعه شد!
از آن طرف چون به شاه خبر دادند كه شاهزاده خانم از حرمسرا خارج شده است، دستور داد تا مأموران و خدمه و فرّاشان، تمام زواياي شهر را جستجو كرده و او را بيابند. ليكن مأموران هرچه جستجو كردند، از آن دختر گمشده اثري نيافتند و به فكر هيچ كس هم خطور نكرد كه ممكن است شاهزاده خانم به اتاق دانشجويي برود.
صبحگاهان، دختر از خواب برخاست و از اتاق خارج شد در اين هنگام مأموران او را ديدند، دختر و آن جوان دانشجو را كه از ترس نزديك بود قالب تهي كند، گرفتند و به حضور شاه عباس بردند و گزارش دادند كه شاهزاده خانم، شب تا صبح در اتاق اين جوان بوده است!
شاه عباس بسيار خشمگين شد و از جوان دانشجو پرسيد چرا شاهزاده خانم را تا صبح در اتاق نگه داشتهاي و به ما خبر ندادي؟ گفت: قربان! او مرا تهديد كرد كه اگر به كسي اطلاع دهم، مرا به دست جلاد خواهد سپرد!
پس شاه عباس دستور داد تا دختر را معاينه كردند و چون شاه ديد دخترش سالم است، از آن جوان پرسيد: تو كه مرد عزب و بيزني هستي، چطور توانستي چشم پوشي كني، مگر تو شهوت نداري؟!
محمدباقر، در پاسخ او، ده انگشت خود را به شاه عباس نشان داد. شاه ديد تمام انگشتانش سوخته و گوشتهايش ريخته است. پرسيد: اين چيست؟ جوان گفت: چون شاهزاده خانم در رختخواب من خوابيد، نفس اماره مرا وسوسه كرد كه معطل چه هستي، چنين فرصتي كمتر دست ميدهد. اما هر دفعه كه نفس امّاره مرا وسوسه كرد و تصميم به گناه ميگرفتم، يكي از انگشتانم را روي شعله سوزان شمع مينهادم تا طعم عذاب جهنم را بچشد و گناه نكنم! از سر شب تا صبح با نفس خود در مبارزه بودم و به لطف الهي اگرچه همه انگشتانم سوخت، ولي شيطان نفس نتوانست، مرا از راه راست منحرف سازد.
شاه عباس از پرهيزكاري و پاكدامني آن جوان خيلي خوشش آمد و دستور داد تا همان دختر را به عقد جوان دانشجو درآورند و او را به لقب «ميرداماد» مفتخر نمود و فوقالعاده وي را گرامي داشت. و آن دانشجوي علوم دين، به بركت مبارزه با نفس اماره، يك شبه به مقام والايي نايل آمد و معروف خاص و عام گشت.
هميشه به خاطر بسپاريم
هر كه عفت ورزد، بار گناهانش سبك شود و مقام و منزلتش نزد خداوند، بالا رود.(سیده معصومه تقوی)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مدرسه دماوند در 1392/12/11 ساعت 09:23:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |