کلام یار


آن علمى كه ما ميخواهيم، همراه با تزكيه است. همين آياتى كه اول اين جلسه تلاوت كردند، به اين نكته اشاره دارد: «هو الّذى بعث فى الأمّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة». اول، تزكيه است.

تربيت دين، تربيت قرآن، تربيت اسلام اين است. چرا اول تزكيه؟ براى اينكه اگر تزكيه نبود، علم منحرف ميشود. علم يك ابزار است، يك سلاح است؛ اين سلاح اگر در دست يك انسان بدطينت، بددل، خبيث و آدمكش قرار بگيرد، جز فاجعه چيز ديگرى نمىآفريند؛ اما همين سلاح ميتواند در دست انسان صالح، وسيله ى دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. اين علم را بايستى آن وقتى در دست گرفت كه با تزكيه همراه باشد. اين توصيه ى من به شماست.

 

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نخبگان جوان/1389

نویسنده: سیده معصومه تقوی

مباهله

مباهله، روز غلبه فرهنگی اسلام است/ثبات جایگاه رفیع اهل بیت(ع) از آیه مباهله                                                                                                                              

هنگامی که پیامبر، نصارای اهل نجران را به اسلام دعوت کردند، آنها این دعوت را نپذیرفته و از آنجایی که فکر می کردند دین خودشان بر حق است درخواست کردند تا در مکانی نمایندگانی از دو طرف حضور یابند و طرف دیگر را لعن و نفرین کنند و هر طرفی که مورد بغض خداوند قرار گرفت بی شک ناحق است.

پیامبر این دعوت را لبیک گفت و با اهل بیت خود از جمله امیرالمومنین(ع)، حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) به میدان مباهله راهی شد که همراه بردن عزیزان و خانواده توسط پیامبر نشان از حقانیت اسلام بود جراکه هیچ فردی خانواده خود را در معرض نفرین دیگران قرار نمی دهد.

بزرگان نجران نیز پس از مشاهده عمل پیامبر(ص) به برحق بودن اسلام معترف شدند، افزود: آنها منتظر بودند تا پیامبر(ص) با عظمت و به همراه خدم و حشم در این مکان حاضر شوند لیکن با دیدن پیامبر(ص) و اهل بیتشان  در ابتدای برخود، حقانیت اسلام را احساس کردند و اگرچه متدین به دین اسلام نشدند اما قبول کردند با پرداخت جزیه تحت لوای حاکمیت اسلامی زندگی کنند.

این رفتار پیامبر(ص) بیانگر آن است که در اکثر مواقع دعوت به دین برحق  اسلام، نیازمند کار نرم، آرام، فکری و استدلالی است و خشونت ضرورتی ندارد و موضوع جنگ، اصل اول اسلام نیست و قرآن مبنا را بر حکمت و موعظه حسنه قرار داده که این امر اصل اول در حاکمیت دینی است.

هدف اسلام دعوت مردم با حکمت و آرامش است ،مسلمانان از صدر اسلام تاکنون ابتدای به جنگ را مبنا نمی دانستند و تنها در صورتی که جنگ از سوی مقابل باشد دفاع از اسلام و مسلمانان واجب شده لذا در دین اسلام آغاز به جنگ وجود ندارد و تنها دفاع از حقوق مظلومان را از وظایف مسلمانان می داند.

آیه ۶۱ سوره آل عمران که می فرماید؛«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ، پس هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما جانمان را و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت‌خدا را بر دروغگویان قرار دهیم»، این آیه نشان از عظمت و شأن اهل بیت دارد.

در آیه مباهله کلمات زنان و.. جمع بسته شده است در حالی که پیامبر تنها با یک زن که دختر گرامیشان بودند و تنها با یک خویش و جان که امیرالمومنین بودند به میدان مباهله رفتند که از این آیه جایگاه عظیم این بزرگواران استناد می شود، چراکه قرآن حضرت زهرا(س) را در جایگاه کل زنان مسلمان و حضرت علی(ع) را در جایگاه کل انفس مسلمانان قرار داده است.

این آیه یک نفر را به اندازه کل عالم اسلامی رفعت داده است و کلمه أنفسنا نشانگر این است که امیر المومنین جان پیامبر بوده اند.

مباهله نشانه شأن و شخصیت اهل بیت(ع) است، چنانچه مباهله انجام می شد و اسلام بر حق نمی بود و عذاب خداوند نازل می شد از اسلام چیزی باقی نمی ماند لیکن حضور اهل بیت(ع) ونیز درکف اخلاص گرفتن جانشان در جریان مباهله، موجب نجات جامعه اسلامی و حاکمیت دینی شد.

اقدام نرم پیامبر اکرم(ص) برای دعوت دیگران، فداکاری اهل بیت(ع)، روش و سیره پیامبر(ص) در جهت جذب مردم به اسلام و همچنین اثبات جایگاه عظیم اهل بیت(ع) را از نتایج و برکات روز مباهله است.

غلبه فرهنگی بهترین مسیر برای دعوت مردم به اسلام است .امروز نیز لازم است اقداماتی در جهت غلبه فرهنگی بر سایر تمدن ها صورت گیرد که در این راستا امید است روش و سیره معصومین(ع) را روشی معمول، اجرایی و پذیرفته شده بدانیم و بتوانیم در دنیای فعلی نیز غلبه اسلامی را به خوبی اجرا کنیم.

اعمال روز مباهله

روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روزمباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست.

در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز ذکر شده است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛

سوم: دو رکعت نماز؛

چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه دعای سحر ماه رمضان می باشد.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین(ع) به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی (ع)  که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.

خانواده آسمانی

ضرورت آشنايي با خانواده آسماني

ضرورت آشنايي انسان به وطن اصلي و خانواده هاي آسماني اش و اينکه انسان بداند اصل و ريشه اش چيست، چگونه به اينجا آمده، قبلاً کجا بوده و به کجا خواهد رفت، موضوع بسيار مهمي است. اگر انسان شناختي از خانواده هاي آسماني اش نداشته و صرفاً با خانواده زميني اش زندگي کند، در بازگشت به نظام ابدي که به نزد خانواده هاي آسماني اش بر مي گردد، نمي تواند با ايشان ارتباط برقرار کند و از وجودشان بهره مند شود. در اسلام خوشبختي در نظام دنيايي و آخرتي بر مبناي فهم و کشف خانواده هاي آسماني و ارتباط با آنهاست و از طرفي هر چه ارتباط انسان با اين خانواده بيشتر باشد، حجم شادي و آرامش او هم بيشتر مي شود و هر کس بخواهد بداند که چرا در دلش غصه، ناراحتي و اضطراب وجود دارد، يقيناً به خاطر اينست که از اصل و خانواده هاي آسماني خودش دور افتاده است. زيرا خداوند تبارک و تعالي همه اسباب و علل را به دست آنها قرار داده است. پس نزديکي به اين خانواده در واقع نزديک شدن به اصل و حقيقت خودمان است و هر اندازه انسان خودش را در کهف آنها قرار دهد، در امان تر، آرام تر و شادتر خواهد بود. بنابراين مي توان نتيجه گرفت که منشأ همه بدبختي ها و تحقير و له شدن هاي انسان به اين برمي گردد که از خانواده اصلي و همين طور از حقيقتش فاصله گرفته است؛ يعني دست آنها را از کمک به خودش کوتاه نموده و بااکتفا به توانايي هايش حرکت مي کند. در زيارت عاشورا اشاره شده است: « أن يجعلني معکم في الدنيا و الآخره» خطاب به خانواده هاي آسماني مي گوييم که همه آرزو و دغدغه هايم اينست که بتوانم در دنيا و آخرت با شما باشم. اين را نبايد فقط به عنوان يک شعار يا صرفاً يک دعا تلقي کنيم؛ بلکه بايد يک تقاضاي همراه با يک حرکت در نظر بگيريم و انسان بايد براي پيدا کردن و رساندن خودش به خانواده حقيقي اش تلاش کند تا بتواند با آنها ارتباط برقرار کند و اين اتصال مي تواند منشأ خيرات و برکات زيادي باشد که هر کسي مي تواند در وجود خودش احساس کند.

آثار ارتباط ضعيف با خانواده‌ي آسماني

اگر انسان ارتباطش را با اين خانواده ضعيف کند، در معرض انواع حمله هاي شيطان ( حمله از جلو، عقب، راست و چپ) قرار مي گيرد و به دنبال اين ارتباط ضعيف، احساس انواع شکست ها است؛ مانند کسي است که هم اکنون نمي داند خانواده اش در کجا و چه کساني هستند و اگر او را در جامعه که نه خانه اي، نه پدر و مادري و نه حامي اي دارد رهايش کنيم، دچار اضطراب و آسيب مي شود و زماني اين فرد به آرامش مي رسد که به خانواده خودش بازگردانده شود. در حرکت به سمت ابديت، بزرگ ترين اشتباه انسان اين است که فکر مي کند با داشتن پدر و مادر، همسر، فرزند و … به امنيت و آرامش رسيده است؛ در حالي که هيچ کدام از اينها براي انسان آرامش و خوشبتي نمي آورد؛ بلکه بايد آن را در جايي ديگر جست و جو کرد. امروزه اکثر قريب به اتفاق طلاق ها و کشمکش ها از عدم شناخت صحيح انسان از خود و خانواده حقيقي اش ناشي مي شود و براي انسان اين حائز اهميت است که بداند حقيقت و روحي که از آسمان به اين دنيا آورده و در اين دنيا با بدن مردانه يا زنانه يا بدن هاي خنثي پيوند خورده، جزو حقيقت او نيستند و آن را بايد به جايگاه اصلي و به خانواده حقيقي خودش پيوند دهد و اگر حواسش نباشد و پدر و مادر اصلي اش را گم کند، بايد منتظر هر بلا و آسيبي باشد.

آثار عدم ارتباط با خانواده‌ي آسماني

اگر انسان ارتباطش را با اين خانواده قطع کند يا اصلاً نداند که کيست، نمي تواند تصميمات خوبي يا تفکرات صحيحي داشته باشد. به تعبير اميرالمؤمنين (ع) که فرمودند: «من عرف نفسه عقله و من جهله ضله؛ هر کس خودش را بشناسد مي تواند فکر خوبي داشته باشد و هر کس خودش را نشناسد، حتماً گمراه مي شود.»(1)

طبق فرمايش حضرت، انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکار انساني که عوامل سازنده دنيا و آخرت او هستند، زماني درست و صحيح خواهند بود که انسان خودش را بشناسد. يعني مثلاً انتخاب همسر، رشته تحصيلي، دوست و … همه منوط به تعقل صحيح مي باشد. بنابراين در قرآن اشاره شده است: وقتي که به جهنميان گفته مي شود که چطور شد جهنمي شديد، مي گويند: « لو کنا نسمع او نعقل ما کنا في اصحاب السعير؛ اگر ما مي شنيديم يا تعقل مي کرديم، هيچ وقت جزو اصحاب سعير ( مکاني در جهنم را سعير مي گويند) نمي شديم» (2). طبق اين آيه، جهنم محصول بي عقلي و بي فکري انسان است؛ يعني کسي که ساختار حقيقي اش را کامل نمي داند و بر اساس اين ساختار تصميم نمي گيرد و اگر شما خود را زن يا مرد معنا کنيد و نگاه به خود را فقط از تولد تا مرگ معطوف کنيد؛ چون اين نگاه، نگاه اشتباه و غلطي است ، هر تصميمي و تعقلي و برنامه ريزي که بر اساس اين نوع نگاه باشد، لاجرم اشتباه از کار در مي آيد؛ مانند کارخانه اي که مواد اوليه اي را که مورد استفاده قرار داده خوب نبوده است، در نتيجه نمي تواند محصول خوبي هم داشته باشد.

شناخت انسان و تفکرات صحيح

انسان زماني مي تواند تفكر درست و صحيحي داشته باشد که نگاه به خودش را از زماني که پيش خداوند بوده تا زماني که به اين دنيا آمده و ابديتي که در پيش رويش قرار دارد، در نظر بگيرد و بر اين اساس به تعقل و تفکر بپردازد؛ يعني در انتخاب هر موردي مثل همسر، رشته تحصيلي، پوشيدني ها، لمس کردني ها و … همين نوع نگاه را مد نظر داشته باشد و بعد از آن، دست به انتخاب بزند. در اين صورت بي ترديد انتخاب صحيحي خواهد داشت.

در تحقيقاتي که انجام شده و طبق آمار جهاني که به دست آمده، وقتي از افراد درباره انتخاب ها، ارتباط ها، رفتارها و افکارشان سؤال شده که اگر به گذشته خود بر مي گشتيد، آيا باز هم همين نوع را انتخاب مي کرديد يا نه؟ اکثر قريب به اتفاق گفتند: ما اشتباه کرديم و حاضر نيستيم همين نوع انتخاب را داشته باشيم. به نظر شما چرا چنين اتفاقي مي افتد؟ چون متوجه شده اند هر چيزي را که انتخاب کرده اند، اشتباه بوده است. پس طبق فرمايش اميرالمؤمنين (ع) کسي که خودش را بد تفسير کند، همه ساختار وجودي اش را نمي تواند ببيند و اساساً به وفات، برزخ و آن عظمتي که ميلياردها برابر جذاب تر و شيرين تر از اينجاست، نمي تواند فکر کند و اين مانند جنيني مي ماند که خودش را براي يک عالمي که بي نهايت بزرگ تر از رحم مادر است، آماده نکند؛ پس درک درستي نمي تواند از آن داشته و در نتيجه نمي تواند تولد سالمي هم داشته باشد. بنابراين اگر انسان هم نداند که بعد از مرگ، چه عالمي منتظر اوست، همه افکار، تصميمات و رفتارهاي او اشتباه از کار در مي آيد. بنابراين به جاي اينکه به کسي بگوييم که خوب باشد، بايد به او بگوييد که خودت را ببين؛ يعني بايد بخش هاي وجودي اش را ببيند تا بتواند خوب باشد. در فرمايش ديگري از اميرالمؤمنين (ع) که مي فرمايد: « لا تجهل بنفسک فإن الجاهل معرفه نفسه جاهل بکل شيء؛ نسبت به خودت جاهل نباش؛ چون کسي که خودش را نمي شناسد، هيچ چيز را نمي شناسد.»(3)

داستان زندگي بشر امروزه اينست که با پيشرفت علم در بدترين وضعيت و شرايط روحي و رواني قرار گرفته است؛ زيرا اساساً پيشرفت علمي مبتني بر شناخت صحيحي نيست. بنابراين نمي تواند شادي و آرامش حقيقي را به دست آورده و آن من حقيقي انسان را پيدا کند و اگر اين من حقيقي در انسان زنده نشود و انسان نتواند با خودش آشتي کند، بايد هر لحظه منتظر هر نوع خطر و گناهي باشد.

در راستاي همين بحث، تعبير ديگري از حضرت است که مي فرمايند: « من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاه و خبط في الضلال و الجهلات؛ هر کس خودش را نمي شناسد، از راه نجات دور مي شود و قدم در گمراهي و جهالت ها مي گذارد.»(4) طبق فرمايش حضرت، نگاه اشتباه به خود مي تواند، سر منشأ تصميمات نادرست باشد و هر کس در هر مقام و منصبي اعم از شغل، تحصيل، ازدواج و … باشد، اگر توجه به نوع تصميماتش نداشته باشد، همه به ضرر او خواهد بود؛ يعني انسان هر چه از خودش فاصله کمتري داشته باشد، سطح اضطراب ها و نگراني هايش کمتر مي شود.

راه دستيابي به خوشبختي

قاعده اساسي و مهمي که در اينجا وجود دارد اينست که اگر بخواهيد خود، خانواده و اطرافيان را خوشبخت کنيد، بايد به خود حقيقيتان نزديک شويد و با آن آشتي کنيد و اگر اين خود حقيقي قدرت پيدا کند، نيازمند به عاطفه و توجه کسي نخواهيد شد و با از دست دادن اطرافيانتان، اضطراب و نگراني به سراغ شما نخواهد آمد و اين خود حقيقي آن قدر ارزش دارد که قرآن کريم به آن اشاره کرده و مي فرمايد: « هو الذي خلق لکم ما في الارض جميعا؛ همه آنچه در زمين است براي تو خلق کردم»(5) يا در زيارت عاشورا خطاب به امام حسين (ع) مي گوييم: « أسئل الله ان يبلغني المقام المحمود لکم عند الله؛ من به آن مقامي که تو داري مي خواهم برسم»؛ يعني وقتي آن خود حقيقي قدرت پيدا کند، به مقام کمتر از مقام امام حسين (ع) راضي نمي شود. بنابراين احساس پوچي داشتن ناشي از اينست که با خود قيمت دار رابطه پيدا نکرديد. مثلاً اگر کسي بداند هر يک بار عصبانيت حجم زيادي فشار قبر براي او دارد و اين را به عنوان يک حقيقت بپذيرد، حتماً تلاش مي کند که با آن خود حقيقي اش و خانواده حقيقي انس پيدا کند.

از جمله خيرات و برکات اين ارتباط آرامش و شادي اي است که به روي انسان باز مي شود و اين انس آن قدر انسان را سرشار از محبت و عاطفه مي کند که ديگر نياز به محبت کس پيدا نمي کند. پس براي رسيدن به اين آرامش، به لوازمي نياز است؛ از جمله وقت گذاري و آشتي با خود حقيقي است و نبايد اجازه داد که امورات ديگري از جمله مشغله هاي علمي و شهواني، مسائل اجتماعي و سياسي انسان را بيچاره کند؛ زيرا اين مشغله ها باعث جدايي انسان از خود حقيقي اش مي شود. بنابراين وقتي انسان از خود حقيقي اش فاصله بگيرد و با آن بيگانه شود، هلاکت را براي خود رقم مي زند. اما اگر انسان با خانواده‌ي آسماني اش آشتي و انس برقرار کند همه قدرت ها و لذت هاي حقيقي به سراغ او خواهد آمد و اگر بتواند وجودش را احيا کند، انسان خيلي بزرگي مي شود و به شادي و آرامش دست پيدا خواهد کرد.

توبه نصوح

مردی که در حمام زنانه کار میکرد:

نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد

مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت.

نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.

گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.

او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.

از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.

کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.

نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد وبه خانه خود رفت.

او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.

چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.

شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدارشد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.

نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟

عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهرهمند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.

وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.

رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید،نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهىرسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.

نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.

گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه

راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند…

***********

يا ايّها الَّذينَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد توبه حقيقى و خالص كنيد.

قُل يا عِبادِىَ الَّذينَ اسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَة الله إنّ الله يَغفرُ الذُّنوبَ جَميعاً إنَّه هو الغَفورُ الرّحيم؛ بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‌ايد، از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‌آمرزد و او بسيار بخشنده و مهربان است.

رهبرم خامنه ای

برای بعضی ها نامش، آقای خامنه ای است،

بعضی دیگر،

مقام معظم رهبری،

آیت الله خامنه ای،

معظم له

یا رهبر انقلاب خطابش می کنند.

برای برخی دیگر آقا سید علی آقای خامنه ای،

حضرت آقا

یا امام خامنه ای است کسانی هم هستند در آن سوی مرزها که سیدنا القائد صدایش می کنند. برای من اما … بگذریم!

این روزها که دلمان پر از غم از دست دادن هموطنانمان در منا ست وایران اسلامی داغدار حاجیهای سفر کرده به عرش است .

این روزها که از فتنه ی شوم شام تا کوچه پس کوچه های خون آلود منامه و کویته و بغداد بوی خون و جنون می آید،

این روزها که آرواره ی ماهواره های وهابی، دندان شبهه های شیک در تن یقین بعضی از برادرانم فرو می کنند،

این روزها که گزینه های روی میز 1+5 گرگ، دورنمای میراث احمدی روشن ها را در سایه ی تاریکی فرو برده،

این روزها که تیتر تکراری خبرهای هر روز دنیا خونین شدن سنگفرش های فلان نقطه ی دنیا از خون شیعیان جهان است،

این روزها که حراج حجاب مانکن های متحرک در خیابان های شهرهایمان،

مادران شهدا را شکنجه می دهد. این روزها که …

این روزها که هجوم گله ی کفتارهای شیطان، محاصره مان می کند،

دلمان خوش می شود به دیدن چهره ی “مردی” که نایب حضرت عشق است.

مردی که کافیست فقط بگوید

-این را بدانند که دست ایران، برتر از خیلی ها است و امکانات بیشتری هم دارد و اگر

بخواهد در مقابل عناصر اذیت کننده و موذی عکس العمل نشان دهد، اوضاع آنها خوب

نخواهد بود و در هیچ صحنه هماوردی، حریف نخواهند شد وآل سعود وهمه جهان کفر به

لرزه در می آید.

-"غلطی از اسرائیل سر بزند تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان می‌کنیم”

تا خواب را از چشم ژنرال های اسراییلی بگیرد.

مردی که تجلی سلیمانی اقتدارش، سردمداران معبد سلیمان را آشفته کرده است.

مردی که در این بیست و چند سال رهبری، کشتی انقلاب را به مدد خداوند، خمینی وار

ناخدایی کرده است تا آنجا که دشمنانش صریح گفته اند

” خامنه ای، خلف صالح خمینی است".

مردی که در روزهای آشفته ی غیبت، آرام دل جغرافیای شیعه است.

مردی که … بگذریم!

برای بعضی ها نامش مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای یا امام خامنه ای است.

من اما در روزگاری که نامردها، پشت میز ریاست جهان نشسته اند،

او را با یک کلمه خطاب می کنم : مَرد

منتظر

انتظار در لغت به معنای چشم به راه بودن است و امید به آینده؛ و انتظار در اسلام به ویژه در تشیع, به معنای ایمان به امامت و ولایت حضرت ولی عصر (عج) و امید به ظهور آن حضرت و آغاز حکومت صالحان است.

اعتقاد به وجود نازنین امام مهدی (سلام الله علیه) امید را در دلها زنده می کند؛ و انسانی که به این اصل معتقد است هرگز ناامید نمی شود؛ چون می داند که یک پایان حتمی و روشنی وجود دارد و این عقیده است که شیعه امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) را تا امروز، از آن همه مصائب و مشکلات و پیچ و خم ها عبور داده است.

منتظر واقعی و چشم به راه ظهور و قیام منجی موعود، باید در نحوه زندگی و رفتار روزمره خود, انتظار و آمادگی حقیقی خود را نشان دهد؛ و این بسان کسی است که در انتظار ورود میهمانی است؛ در ابتدا میزبان بایستی آمادگی لازم برای پذیرایی از میهمان را فراهم نموده، سپس خود را با گفتار و کردار و ظاهر و باطن مناسب شایسته همنشینی و هم صحبتی با او نماید. لذا برای رسیدن به این نقطه از انتظار، ذکر چند خصیصه از منتظران الزامی است:

1- منتظر امام زمان (ع) باید از کینه و حسد، نفاق و دورویی، حرص و آز، خودخواهی و بدخواهی، دروغ و غیبت و تهمت، و هر آنچه منسوب به دنائت و پستی بشری است و رنگ و روی شیطانی دارد دوری گزیند و درون وی باید مالامال از محبت و دوستی به همگان، عشق و ایثار، بخشندگی و خیرخواهی باشد.

کسانی که برای اصلاح جامعه در انتظار مصلح اند، ابتدا باید جامعه ی دل و درون شان را اصلاح نمایند.

امام زمان در توقیع شریف شان به شیخ مفید فرمودند: فَما یَحْسِبُنا عَنْهُمْ إلّا ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُکْرِهُهُ وَ لا نُؤثِرُهُ مِنْهُمْ ؛ یعنی تنها عاملی که ما را از شیعیان مان پوشیده می دارد، همانا اعمال ناخوشایندی است که از ایشان به ما می رسد و از آنان انتظار نمی رود.

2- منتظر امام زمان (ع) باید به دیدار حضرت و پروانه شدن گرد شمع وجود مبارک ایشان مشتاق باشد. امام صادق (ع) فرمودند: مشتاق نه به خوردنی میل دارد و نه از نوشیدنی لذت می برد. میل و استراحت از او برطرف می شود. نه به دوست و همنشین انس می گیرد، نه در آبادی سکنی می گزیند و نه در آسایشگاه می آرامد. (شرح مصباح اشریعه و مفتاح الحقیقه ج 2 ص 529) منتظر امام از دوری مولایش ناله سر می دهد: عَزيزٌ عَلَيَّ اَن أرَي الخَلقَ و لا تُري؛ یعنی بسیار سخت است بر من که خلق را ببینم و تو را نبینم (دعای ندبه)

3- دیگر ویژگی منتظران امام زمان، تبعیت و اطاعت تام و محض از وجود مبارک امام عصر (عج) است؛ که این تبعیت و اطاعت، از محبت و عشق به امام، و ایمان به علم و درایت ایشان نشأت می گیرد. محب به دنبال رضایت محبوب خویش است و می کوشد تا رضایت محبوب را بدست آورد و زمانی محبت وی به اثبات می رسد که تابع و مطیع محبوبش باشد.

3- ویژگی دیگر منتظران، تبلیغ فضایل و گسترش مذهب انتظار در بین سایرین است. باید فضایل اهلبیت ذکر شود تا محبت به آنها رشد نماید. امام صادق (ع) می فرماید: خداوند رحمت کند بنده ای را، که ما را نزد مردم محبوب می کند و ما را در معرض دشمنی آنان قرار نمی دهد. به خدا سوگند اگر سخنان ما را برای مردم روایت کنند، به سبب آن خود عزیزتر می شوند و هیچ کس نمی تواند به آنها وصله ای بچسباند. (مکیال المکارم 2:221)

4- یکی دیگر از ویژگی های منتظران، صله و صدقه برای حضرت با مال و دارایی خود است. منظور عطا و بخششی است که فرد برای توجهات امام و در راه گسترش مهدویت تقدیم می کند. منتظر واقعی باید به اندازه توانایی خودش مقداری از مال و دارایی خود را به آن حضرت اختصاص دهد؛ که خداوند بارها در خصوص صفات مؤمنین فرموده اند: الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اوليك هم الفائزون؛ در واقع خداوند در قرآن کریم، بذل مال را بر اهدای جان در راه خدا همواره اولویت داده اند. (سوره های توبه آیات 20, 44, 81 و 88, انفال آیه 72, حجرات آیه 15, نساء آیه 95)

نتیجه:

اکنون که در آستانه ظهورش قرار داریم، بیاییم آن طور که شایسته منتظران حقیقی است، او را به انتظار بنشینیم که او رهاننده ی ما از همه بندهای درونی و بیرونی است.

او را به انتظار بنشینیم که او دوستدار ماست، او نظام دهنده به زندگی بی ثبات و پر تشتت ماست.

او را به انتظار بنشینیم که او جاری کننده اراده خداوند در ایجاد حکومت جهانی واحد در جهان ماست.

او را به انتظار بنشینیم که تنها اوست که می تواند همه مردم را از شمال تا جنوب, از آسیا تا آمریکا, و از اروپا تا آفریقا, از فقیرترین تا غنی ترین کشورها, از پیروان ادیان موجود تا مسلک ها و آیین های مختلف، همه را زیر یک پرچم واحد گرد آورده، و بین همه اقوام همدلی و وفاق ایجاد نماید. فاصله های طبقاتی را از میان برداشته و فقر را ریشه کن کند. کرامت انسان را به او برگرداند و لباس شرافت را بر تن انسان بپوشاند. ریشه ی جنگ ها را خشک و به جنایات و شرارت های موجود خط پایان کشد. دوست داشتن و محبت، متاع رایج عصر سروری حضرت ولی عصر (عج) است.

او را به انتظار بنشینیم که او مظهر عشق بی انتهاست. او را به انتظار بنشینیم که او جان جان جان ماست.

ای یوسف خوش نام ما، خوش میروی بر بام ما

ای درشکسته جام ما، ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما، ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما، تا می شود انگور ما

پای دلبر و مقصود ما، ای قبله و محبوب ما

آتش زدی در عود ما، نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما، دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما، بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل، جان میدهم چه جای دل

وز آتش سودای دل، ای وای دل ای وای دل