وداع

 

ببین می تــوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جـانی بمان
زمــین گـیر من،آســمانی،بمان

اگر می شـود می توانی بـمان

تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر
وجود تو کانون احـساس شهر

دعا گوی هر قـدر نشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر

نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت

چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت
پس از غـصه ی پشـت در ماندنت

نـدارد علــی هـمزبانی بمــان

برای علی بی تو بـد میشود
بدون تو غم بی عـدد میشود

نرو که غــرورم لــگــد میشود
و این سـقف،سـنگ لحدمیشود

تو باید غــمم را بدانــی بمــان

چرا اشــک را آبـرو میکــنی
چرا چــادرت را رفـو میکـــنی

چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی
چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی

چه کم دارد این زنــدگانی بمان

 

***صابر خراسانی***

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.