کلام یار
آن علمى كه ما ميخواهيم، همراه با تزكيه است. همين آياتى كه اول اين جلسه تلاوت كردند، به اين نكته اشاره دارد: «هو الّذى بعث فى الأمّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة». اول، تزكيه است.
تربيت دين، تربيت قرآن، تربيت اسلام اين است. چرا اول تزكيه؟ براى اينكه اگر تزكيه نبود، علم منحرف ميشود. علم يك ابزار است، يك سلاح است؛ اين سلاح اگر در دست يك انسان بدطينت، بددل، خبيث و آدمكش قرار بگيرد، جز فاجعه چيز ديگرى نمىآفريند؛ اما همين سلاح ميتواند در دست انسان صالح، وسيله ى دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. اين علم را بايستى آن وقتى در دست گرفت كه با تزكيه همراه باشد. اين توصيه ى من به شماست.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نخبگان جوان/1389
نویسنده: سیده معصومه تقوی
کاروان غربت و مظلومیت
دوشنبه 94/08/11
حركت كاروان اسرا به شام
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید.
در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچهها و محلههای كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(1) ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود.
ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در 15 محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بیجهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مىآمدند، به شام آورد.(2)
منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بیادبیهای حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر میكردند.
جریان راهب مسیحی
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی كه امام حسین(علیه السلام) را كشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند كه ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كنندهای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عدهای خواستند آن دست را بگیرند كه باز ناپدید شد، برای بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحكم جَور وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید كردند و با این كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید كه در آنجا زندگی می كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزهای كه كنار دیوار دیر گذاشتهاند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود میآیند و میگویند:
السلام علیك یابن رسول الله … السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما كیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر كیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) كه در سرزمین عراق خروج كرد و ابن زیاد او را كشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی كه پیغمبر خودتان است؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد میزد كه هلاكت برای شما باد به خاطر كاری كه كردید. از آنها خواهش كرد سر مبارك حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمیتوانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو میدهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.
راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روی سجادهاش گذاشت و تمام شب را گریه كرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض كرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت میدهم كه معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی میدهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فدای تو نكردم. ای اباعبدالله، هنگامی كه جدت را دیدار میكنی گواهی ده كه من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله … صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بیت كرد.
ابن هشام میگوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیك دمشق رسیدند به یكدیگر گفتند بیائید این درهمها را میان خود تقسیم كنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، كیسههای درهم را باز كردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است “فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون” (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام میدهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛ و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفالها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة.(3)
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب میگوید یكی از كرامات امام زیارتگاههایی است كه از سر ایشان به جای مانده است؛ در كربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مكانها میباشد. (یعنی این كه وجود سر مقدس امام در این مكانها ، زیارتگاههای معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه برای آنها فراهم كند و شهر را آذین كنند، اهل موصل گفتند هر چه میخواهید برای شما فراهم میكنیم ولی از آنها درخواست كردند كه به شهر نیایند، بیرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در یك فرسخی شهر منزل كردند و سر شریف را روی سنگی نهادند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چكید و مانند چشمهای از آن خون میجوشید.)
مردم هنگام محرم اطراف آن جمع میشدند و مراسم عزاداری بر پا میكردند و این مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.
حاملان سر نزدیك هر شهری از كربلا (از كوفه تا دمشق) میرسیدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، میترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستاند و میگفتند این سر یك خارجی است.
بی احترامی به سر امام حسین علیه السلام
“ابن لهیعه” و غیر او روایت كردهاند: در بیت الله الحرام طواف مىكردم ناگاه مردى را دیدم كه گفت: خداوندا! مرا بیامرز؛ اگر چه گمان ندارم كه بیامرزى! من به او گفتم :
اى بنده خدا! از خداى تعالى بپرهیز و چنین سخنان باطل نگو؛ زیرا اگر گناهانت به اندازه قطرات باران یا برگ درختان باشد و تو استغفار نمایى، خداى عزوجل گناهانت را مىبخشد كه غفور و رحیم است .
آن مرد گفت: به نزد من بیا تا قصه خویش را به تو حكایت نمایم .من به نزدش رفتم و گفت :
بدان كه من با چهل و نه نفر دیگر همراه سر نازنین حضرت امام حسین (علیه السلام) به شام رفتیم و برنامه ما این بود كه چون شب مىشد آن سر مبارك را در میان تابوت مىگذاردیم و بر دور آن تابوت جمع مىشدیم و به شرابخوارى مىپرداختیم .
شبى همراهان من به عادت شبهاى پیش به شرب خمر مشغول شدند و مست گشتند و من آن شب لب به شراب نزدم و چون شب كاملا تاریك شد، صدایی از رعدی به گوشم رسید و برقى را مشاهده كردم و ناگهان دیدم درهاى آسمان باز گردید، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، حضرت اسحاق و پیغمبر ما حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) از آسمان نازل شدند و جبرئیل با گروهى از ملائكه در خدمت ایشان بودند.
جبرئیل به نزدیك آن تابوت كه سر مطهر در آن بود رفته و آن را بیرون آورد و بر سینه خود چسبانید و بوسید. سایر انبیاء (علیهم السّلام) هم مانند جبرئیل، آن سر مبارك را زیارت مىكردند و حضرت رسول به محض دیدن سر نازنین، گریه نمود و انبیاء (علیهم السّلام) به او تعزیت و تسلیت مىگفتند.
جبرئیل به خدمتش عرضه داشت: یا محمد! به درستى كه خداوند عزوجل مرا امر فرموده كه مطیع فرمانت باشم تا آنچه كه در حق امت خود بفرمایى به جا آورم؛ اگر مىفرمایى زمین را به زلزله در آورم تا سطح زمین از زیر ایشان برگردانم چنانكه بر قوم لوط چنین كردم.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: چنین منما؛ زیرا مرا با امت وعدهگاهى است در روز قیامت در حضور پروردگار عالمیان. پس ملائكه به سوى ما آمدند تا ما را به قتل رسانند، من فریاد الامان به سوى پیامبر عالمیان، بر آوردم. رسول خدا فرمودند: برو خدا تو را نیامرزد!
در كتاب “تذییل” محمد بن نجار شیخ المحدثین بغداد دیدم كه در ذكر حالات على بن نصر شبوكى، به اسناد خود همین روایت را ذكر نموده بود فقط با این تفاوت كه: وقتی حضرت امام حسین (علیهالسلام) به درجه شهادت نائل آمد - سر مطهر آن حضرت را به سوى شام خراب، مىبردند و در هر منزلى كه فرود مىآمدند، حمل كنندگان آن سر مقدس، مىنشستند و شراب میخوردند و بعضى از ایشان آن سر انور را به نزد بعضى دیگر مىآورد، پس در آن حین دستى از غیب بیرون آمد و با قلم آهنى این شعر را بر دیوار نوشت :
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا امتى كه حسین (علیه السّلام) را كشتند؛ در روز قیامت امید شفاعت جد او را دارند؟!
ماموران ابن زیاد چون این صحنه را دیدند، همگى بگریختند.(4)
پینوشتها:
1- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص 329.
2- لهوف سید بن طاووس .
3- برگرفته از بحارالانوار، ج10، ص 239.
4- لهوف، سید بن طاووس .
شهید حسین فهمیده
شنبه 94/08/09
زندگی نامه ی شهید محمد حسین فهمیده:
كودكي و تحصيلات
شهيد محمدحسين فهميده، فرزند محمدتقي، در يكي از روزهاي بهاري ـ ارديبهشت سال 1346 (مصادف با سوم محرم) ـ در شهر خون و قيام در خانهاي محقر و كوچك در محله پامنار قم به دنيا آمد و در محيطي مذهبي و خانوادهاي متدين پرورش يافت. در سال 1352 در «دبستان روحاني» قم مشغول به تحصيل شد. چهار سال ابتدایی را زیر نظر معلمی روحانی گذراند سال تحصيلي به آخر رسيده بود. و سال پنجم را به دلیل انتقال خانوادهاش به شهر کرج، در مدارس این شهر سپری کرد. بوي تابستان ميآمد. در سالهاي 1356 و 1357 به پخش اعلاميههاي رهبر كبير انقلاب مبادرت ميورزيد حتي چند بار «ضد انقلابها» كتكش زده بودند تا دست از اين كارها بر دارد اما او منصرف نشده بود.
شهید فهمیده به روایت مادر:
مادر شهید محمد حسین فهمیده از نوجوان شهید سیزده ساله اش می گوید.
شبی هوا خیلی سرد بود و من در فكر پسرم بودم كه كجاست ؟ و چه میكند ؟ و آیا در این هوای سرد وسیلهای برای گرم كردن دارد یا نه ؟
صبح ساعت 8 از رادیو كه پیام رهبر اعلام شد را شنیدم همان لحظه به سرعت خود را به خانه دخترم كه نزدیك ما بود رساندم و خبر را به آنها دادم و گفتم دخترم نكند این نوجوان كه خودش را زیر تانك انداخته حسین باشد . دامادمان گفت فكر نمیكنم، این پسر خرمشهری است حسین اصلاً تا آنجا نرفته كه بخواهد این كار را بكند. شب نیز تلویزیون همان خبر را داد من به پدر و برادر بزرگترش (داوود) گفتم به خدا این حسین است كه این كار را كرده پدرش در جواب گفت اگر چنین سعادتی داشتیم كه خیلی خوب بود این پسر اهل خرمشهر است نه حسین . آن شب گذشت و بعد از یك هفته دو نفر از سپاه آمدند و خبر شهادت حسین را همانطور كه خودم حدس زده بودم گفتند .
شهید فهمیده در بیان امام خمینی :
“رهبرما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش ازصدها زبان و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید .”
شهید فهميده در بيان رهبري:
رهبر معظم انقلاب ، مي فرمايند: زنده نگه داشتن ياد حادثه شهادت دانش آموز بسيجي ، شهيد فهميده از اصالت هاي دفاع مقدس مي باشد .مقام معظم رهبري درديدار با خانواده او در رابطه با فداکاري و شجاعت او فرمودند: بروز چنين حوادثي که از تربيت صحيح واصالت هاي خانوادگي است ، صرفا درمحيط هاي اسلامي جلوه گري و نور افشاني مي کند.
- شهید فهمیده یکی از هزاران نونهال و دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود بر طراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود . او با سرمایه عظیمی از فهم و درک انقلابی وباورهای اسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب ، وارد جنگ شد و با وجود سن کم خود در خونین شهر قهرمانی جاودانه گشت ، و با اقدامی شجاعانه ، نامش را در دفتر شهیدان زنده تاریخ میهنمان ثبت کرد .
نهضت حسینی وتربیت فرزندان
چهارشنبه 94/08/06
اینکه بدانیم چگونه عمل کنیم تا در فرزندانمان بذر محبتی که به صورت فطری وجود دارد،درست آبیاری شود ،خیلی مهم است. اولین نکته این است که آنها را با این بزرگان آشنا کنیم ،فرزندی می تواند عاشورایی باشد که از همان ابتدا با زبان کودکانه و در حد فهم خودش با فلسفه و درس های عاشورا آشنا شود. محبت اگر بر پایه ی شناخت نباشد ،عمق چندانی نمی گیرد و نمی تواند تاثیر خود را تا کل زندگی فرد گسترش دهد.
البته زبان انتقال مفاهیم مان باید بسیار کودکانه و در غالب داستان باشد. در کودکی بیشتر پایه ی ارتباط فرد با اهل بیت علیهم السلام بر مبنای محبت است نه مفاهیم انتزاعی اما هر چه به سمت نوجوانی گام بر می داریم باید این مفاهیم ارزشمند را عمیق تر برای کودکانمان بازگو کنیم.بدیهی است که نمی توانیم چیزی را بگوییم و آموزش دهیم که خودمان آنرا نشناسیم پس بهتر است با مطالعه و بالا بردن اطلاعات مان، یک مرجع خوب برای سوالات فرزندانمان باشیم.
موضوع دیگری که باید به آن توجه کنیم همراهی همه ی اعضای خانواده برای شرکت در مراسم عزاداری یا مدیحه سرایی است. هرچند مراسم مولودی به خودی خود شاد است اما حتی مراسم عزاداری و شرکت در آن نیز می تواند خاطرات زیبایی برای کودکان ایجاد کند. به کودکی خودتان رجوع کنید.خاطرات زیبایی که از شرکت در این مراسم دارید، تایید خوبی بر این حرف خواهد بود. تربیت دینی کودک،ماه محرم،تربیت مذهبی کودک،شهادت امام حسین، انتخاب مجالسی که با هم در آن شرکت می کنید هم بسیار مهم است. ساعات طولانی عزاداری می تواند باعث خستگی کودکان شود، دقت کنید از همین ابتدا فرزند شما صحبت های چه کسی را می شنود .هر چند ممکن است در گوشه ای سر گرم بازی باشد اما فضای مجلس تاثیر خود را خواهد گذاشت و البته او نیز ما بین بازی هایش حرف هایی را می شنود که به اندازه ی سنش تاثیر می پذیرد. بعضی از کودکان مخصوصا پسر بچه ها دوست دارند که مجلس کوچکی را با همکلاسی ها و یا کودکان همسایه برپا کنند. با این تصمیمشان مخالفت نکنید و حتی در کنار و همراه آن ها باشید تا بتوانند یک عزاداری کوچک راه بیاندازند.
برای بچه ها همیشه جمع خانوادگی زیبا و دوست داشتنی است. پس سعی کنید با هم برای شرکت در مراسم عزاداری بروید. یادتان باشد بچه ها یک دوربین همیشه روشن در خانه ی شما هستند،آنها حافظه ی خوبی دارند و شما به عنوان والدین انها و بهترین الگوی رفتاری شان سبک زندگی تان درمابقی سال ( روزهایی غیر از ایام محرم ) برای نتیجه گیری او از تاثیر عشق به امام حسین در زندگی بسیار مهم است. وقتی پسر یا دخترمان می بیند که پدر یا مادرش برای اهل بیت(ع) سیاه می پوشد و به مجلس عزاداری می رود اما در زندگی روزمره اش سخنان و نحوه ی زندگی این بزرگواران هیچ تاثیری ندارد ، او هم در خوشبینانه ترین حالت چون والدین خود رفتار می کند اما اگر بر عکس آنرا ببیند و در طول زندگی متوجه شود که والدینش زندگی آن عزیزان را سر مشق قرار می دهند و کلام آنان را می خوانند و سعی می کنند به آن عمل کنند ، آنوقت خودش هم سعی می کند چنین باشد. محرم امسال هم آمد ، حال و هوای خانه مان باید این روزها تغییر کند. فرزندانمان از ظاهرمان نیز باید متوجه شوند که این روزها با بقیه ی ایام سال فرق می کند.شاید بعضی کارهای به ظاهر ساده ی ما بسیار تاثیر گذار باشد.
-
در سوگواری ها و اعیاد مذهبی با شرکت دادن فرزندانمان در مراسم و به خصوص پخش شیرینی ، شیر ، خرما و …. و بیان صفات و خصوصیات رهبران مذهبی مثل : ادب و علاقمندی آنان به والدین ، بازی های گروهی ، پاکیزه بودنشان ، روح همکاری و کمک به افراد پیر ، تواضع در برابر ضعیف ، حق گرایی ، مبارزه با ظلم و دروغگویی ، اهل علم و ورزش بودن ، شکر گذاری و عبادت و عشق به پروردگار در نزد ایشان و …. و بسیاری دیگر از صفات کودک فهم و کودک پسند می توان الگوهای مطلوب برایشان فراهم ساخت تا راه رسیدن به کمال را با تقلید و همانند سازی از این قهرمانان واقعی راحت تر طی می کنند . این امر مستلزم اندکی شناخت و مطالعه در زندگی بزرگان دینی هر مکتب و مذهبی است .
شاید ایام محرم زمان مناسبی باشد تا ما با برخوردی درست و مناسب و فراخور حال و طبع فرزندانمان به بیان داستانهای کمی ملموس تر و شادمانه تر از زندگی رهبران مربوط به این ایام و شرکت دادن آنان در مراسم ، نگرشی قابل قبولتر و خوشایندتری در نسل آینده به وجود آوریم که نه از روی ترس و نه با بی تفاوتی و بی میلی که با ایجاد عشق عمیق و عالمانه به بسیاری از مناسک مذهبی روی آوردند و باور کنند که در هنگام بروز مشکلات نیستند و می توانند از ایشان طلب کمک و یاری کنند .
در همین راستا کمک کردن به فقرا و نیازمندان از طریق فرزندان و یا پخش خرما و شیرینی برای آمرزش اموات ، روح آشنایی ، احترام و یاد آوری پدر و مادران از دنیا رفته را در آنان تقویت و به عشق و تواضع آنان را به گذشتگان افزوده ، ریشه اصالت و حرمت به اطرافیان و تکریم و یادآوری نیاکان را پررنگتر خواهد ساخت. اگر چه زندگی شهرنشینی و سرعت زیاد گذشت زمان وقتی را برای اینگونه ارزشها و لزوم پرداختن به آنها برایمان باقی نگذاشته ولی باور کنیم با اندکی برنامه ریزی و رسیدن به ضرورت آن شاید بتوانیم همانقدر که برای آموزش های رایج وقت، انرژی و امکانات مالی صرف می کنیم، تنها اندکی زمان و انرژی برای یادآوری ها و آموزشها اختصاص دهیم و از نظر عاطفی نیز رابطه ما با آنان گرمتر و صمیمانه تر خواهیم شد.
فواید و اثرات تربیتی ماه محرم و مجالس عزاداری
1- در این ماه برخی آسیب های فردی و اجتماعی فرزندان را می شود اصلاح کرد و بسیاری از انحرافات آینده فرزندان با شرکت دراین محافل کاهش پیدا خواهد کرد.
2- ازقیام عاشورا و فرهنگ تربیتی آن ایثار و از خودگذشتگی، ظلم ستیزی، یاری کردن مظلوم، دعا و مناجات رامی توان به فرزندان آموخت.
3- از ماه محرم می توان در تشکیل هویت دینی در فرزندان کمک گرفت که این هویت می تواند یک جنبه پیشگیرانه داشته باشد و فرزندان را از ورود به برخی زمینه های آسیب زا آفرین حفظ کند. بخصوص برای نوجوانان که در دوران بحرانی وحساسی قرار دارند.
4- مشارکت کودکان و نوجوانان در عزاداری و سپردن برخی مسئولیت ها، پذیرایی، نصب پرچم و…خاطرات به یادماندنی برای نوجوانان داشته و سالیان سال با او همراه خواهد بود.
5- فضای خانه هم جزء فضای تربیتی ماست و می توان با مشارکت خود فرزندان و بانصب یک پرچم یا کتیبه به آنها نشان دهیم درفضا و ایام خاصی هستیم و با شرکت دادن فرزندان برای انتخاب محل نصب پرچم یا کتیبه هم به شخصیت فرزند احترام گذاشت و هم به این ماه بزرگ.
آثار وبرکات روضه وعزاداری برای امام حسین (ع)
چهارشنبه 94/08/06
در روایات و سيره حضرات معصومين«ع» تأکيد فراواني بر عزاداري شده است. علّت اين امر نيز آن است که عزاداري، رمز بقاء تشيّع است. برگزاري مجالس عزاداري و اهتمام به آن، فوائد، آثار و برکات فراواني دارد و در ادامه، به برخي از آن آثار اشاره ميشود.
اوّل: آمرزش گناهان
اوّلين نتیجه عزاداري، آمرزش گناهان است. طبق روایات، اگر کسی وارد جلسه عزای امام حسین «ع» شود و عزاداری کند، گناهان او آمرزیده میشود.[1] چنانکه از پیامبر«ص» و ائمّه طاهرین«ع» رواياتی در اهميّت عزاداري و اينکه گریه بر مصائب اهل بیت«ع» بهشت را واجب ميگرداند، وارد شده است. بحمدالله همیشه جلسات عزاداري رونق داشته و سزاوار نیست کسی خود را از فيض آن و نتایج مفید آن محروم سازد.
دوّم: ثواب فراوان
در روايات معصومين«ع» براي عزاداري و زيارت امام حسين«ع»، ثواب حج و عمره بيان شده است.[2] حتّي در روايات آمده است که افضل از همه اعمال است.[3] همچنين در روایات فرمودهاند ثواب عزاداری و زیارت ابی عبدالله الحسین«ع» مانند آن است که خداي سبحان را در عرش زیارت کند.[4] البته خداوند متعال مجسّم نیست که روی عرش و کرسي بنشیند. پس معنای عرش خدا، استیلای خداوند بر عالم وجود است و این روايت از باب کنایه و تأکید بیان شده است. بر این اساس، ثواب زیارت امام حسین«ع»، از دور یا نزدیک، مانند آن است که اگر پروردگار متعال عرشی داشت و شما میتوانستید خدا را زیارت کنید، از چنان ثوابي بهرهمند ميشديد.
سوّم: دستیابی به حسن عاقبت
فایده سوم عزاداری، عاقبت به خیری است. به عبارت ديگر، دست عنايت امام حسین«ع» روی سر عزاداران قرار میگیرد و به این واسطه، از عاقبت سوء و سرنوشت بد، مصون و در امان خواهند ماند. حسن عاقبت سه معنا دارد: اوّل اینکه ذلت بعد از عزت پیدا نمیکند. دوّم اينکه تا آخر عمر، حالت انحراف برای او پديد نميآيد و سوّم اينکه هنگام مرگ، اهل بیت«ع» را میبیند، آن بزرگواران به فریاد او میرسند و او نزد ايشان سربلند است. جلسات عزاداري، هر سه معناي حسن عاقبت را براي عزاداران پدیدار میسازد. به تجربه هم اثبات شده افرادی که با مسجد، روحانیّت و جلسات عزاداري رابطه دارند، عاقبت به خير ميشوند.
حسن عاقبت، از دنيا و آنچه در دنیاست، ارزشمندتر است. اينکه انسان بعد از عمري عزّت، ذليل شود، يا پس از عمري دينداری، با یک شبهه، دچار انحراف گردد و به تشیّع شک کند، يا هنگام مرگ، معصومين«ع» به بالین او نيايند، خسارت بزرگی است و عزاداري، رافع این خسارات است.
چهارم: ابقاي اسلام و احياي تشيّع
فایده چهارم عزاداری، که از فوايد قبلي بالاتر و ارزشمندتر است، این است که عزاداری، عامل بقای اسلام و احیای تشیّع است. امام حسین«ع» براي احياي اسلام و تشيّع به کربلا آمدند. در آن زمان، اسلام در خطر و تشیع در حال نابودي بود و شيعيان نميتوانستند ابراز عقيده کنند، امّا شهادت امام حسین«ع» ورق را برگرداند؛ اسلام باقي ماند و تشيّع زنده شد. در واقع، زحمات رسالت پیامبر اکرم«ص» در تبليغ اسلام و معرفي تشيّع که پس از جريان نامبارک سقیفه بنی ساعده، در حال از بين رفتن بود، زنده شد. در آن دوران، حتّي اميرالمؤمنين«ع» چه قبل از خلافت و چه بعد از آن، به شدّت در تنگنا بودند. پس از ايشان نیز امام مجتبي«ع» تنها بودند و بدین سبب محبور به صلح با معاويه شدند. امام حسين«ع» تا زمان مرگ معاويه، به صلح برادر خویش پايبند بودند. امّا پس از آن و با روي کار آمدن يزيد که عهدشکنی آشکاری بود، اقدام به قيام کردند، زيرا ميدانستند با وجود يزيد، بايد فاتحه اسلام را خواند، لذا فرمودند: اگر کسی مثل یزید حاکم باشد، اسلام نابود ميشود: «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد»[7]
لذا قیام کردند و طبق گواهی تاریخ، پس از شهادت ایشان، طولی نکشید که ریشه بنیامیّه خشکید و اسلام عزیز باقی ماند. از این جهت، تردیدی وجود ندارد که بقای اسلام و احیای تشيّع مرهون شهادت امام حسين«ع» است. امّا آن شهادت و آثار عظیم آن سزاوار نبود که در کربلا تمام شود. آن امام بزرگوار نیز توجّه داشتند که موج کربلا بايد در جهان اسلام سراسري شود؛ لذا خاندان و فرزندان را نيز به همراه خود بردند. در آستانه مسافرت، محمد بن حنفيّه گفت: اگر شما براي شهادت ميرويد، چرا زنان و کودکان را ميبريد؟ فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»[8]
یعنی اینها ادامه دهنده رسالتی هستند که با شهادت آغاز میشود. بر این اساس، پس از عاشورا، و شهادت امام، نوبت به حضرت زینب«س» و اهل بیت امام حسین«ع» رسيد که با اسارت خود، موج شهادت امام«ع» و وقايع کربلا را سراسري کنند.
اسارت اين خانواده، موجي در عالم اسلام ايجاد کرد. پس از اسارت نيز با عزاداري، به خصوص توسّط ساير ائمّه معصومين«ع» موج شهادت، عالمگير شد. در واقع، حرکت حسيني، ابتدا با اسارت خاندان رسول خدا«ص» و سپس با عزاداري شیعیان، جاودان و سراسري شد و هميشه باقی خواهد ماند. از این رو ميتوان گفت: شهادت، اسارت و عزاداري در يک راستا هستند.
به عبارت دیگر، استمرار عزاداری، تا روز قیامت، سبب و عامل بقای اسلام و احياي تشیّع است. بنابراين اگر ثواب آن از حج و عمره بالاتر باشد، تعجّب ندارد.
تأکيد مکرّر تعالیم دینی بر عزاداري نیز به خاطر نقش مؤثر آن بر بقای تشيّع است. در روايات ميخوانيم کسانی که به عزاداری اهمیت میدهند، مانند اصحاب اباعبدالله در روز عاشورا هستند. امام حسین«ع» به اصحاب خود فرمودند: مثل شما نیامده و نخواهد آمد. حال اگر کسي در اين مجالس شرکت کند، مثل اصحاب امام حسین«ع» میشود. مثلاً عزاداران میتوانند با شرکت در عزاداری، حالت توبه و انابه پیدا کنند و مثل حرّ، فايده اوّل، یعنی آمرزش گناهان را ببرند.
پنجم: استجابت دعا
از ديگر فوائد عزاداري، استحابت دعا است. بحث دعا و استجابت آن در جلسات عزاداري مفصّل است و انشاءالله در آينده به آن خواهيم پرداخت و در اين جلسه، صرفاً به بيان يک نمونه از موارد متعدّد استجابت دعا در مجالس عزاداري بسنده ميکنيم: مرحوم آیت الله دستغیب«ره» نقل ميکنند: در شیراز حصبه آمده بود و بسیاری از افراد مبتلا شده بودند. در آن زمان، حصبه دارويي نداشت و همه دم مرگ رفته بودند. آقای دستغیب از قول یکی از افرادی که خانواده او دچار حصبه شده بودند، نقل میکنند که گفته بود: روزي همسايه ما جلسه روضه داشت. من به آن جلسه رفتم و برای امام حسین«ع» گریه کردم و از حضرت زهرا«س» شفای زن و بچهام را خواستم. وقتی به خانه آمدم، دیدم که زن و بچهام نشسته و غذا میخورند و سالم هستند. تعجب کردم. دخترم گفت: پدر جان، حضرت زهرا«س» در اين اتاق آمدند و سیاهپوش بودند. وقتي نشستند، به امام حسین«ع» گفتند: روی سر اینها دست بکش تا خوب شوند. امام حسین«ع» روی سر ما دست کشیدند و همه خوب شدیم، اما روی سر مادر دست نکشیدند. حضرت زهرا«س» فرمودند: چرا روی سر مادرشان دست نکشیدی؟ امام حسین«ع» فرمودند: مادر جان! او نماز نمیخواند. فرمودند: شوهرش شفاي آنها را از من خواسته است، پس روی سر او هم دست بکش. پس آن حضرت روی سر مادرم دست کشیدند و او هم خوب شد.
اين وقايع به تجربه اثبات شده و حاکي از عنایت خاص معصومين«ع» به عزاداران است.