آن بهاری که هرگز به پایان نمی رسد تویی.

بهار روزها وماه ها به پایان می رسند ،حتی شعرها وشکوفه ها در گذر روزگار پژمرده می شوند ،اما آن بهاری که هرگز به پایان نمی رسد ، تویی.

تکرار نام تو هر جا وهر زمانی که باشد به قلبم آرامش می دهد ودلم را از بیگانگی ها می رهاند .
روزها وشب ها بی شمار و پر عطشی را به امید دیدار تو سر کردم واز میان همه راه ها وکوچه ها بن بست ، به تو رسیدم . امید لحظه هایم بودی وهستی .
باور های خسته خویش را به پنجره چشمانت می سپارم .
اگر بی مقصد مانده بودم ،اگر فاصله ها پر از آوار شده واز عطش ترک خورده ام ، به معجزه عشق تو همه
لحظه های کهنه را به پایان رساندم . نسیمی معطر ، همه احساسم را زلال می کند ومن حس می کنم که به دل صبورت نیازمندم .
کاش تا همیشه در انتظار مقدمت بی تاب باشم.
کاش انبوه تلبنار شده حرف هایم را در نگاهم بخوانی وباورم کنی که منتظرت هستم وهنوز هم که هنوز است ، دوستت دارم وهنوز همان که دعای همیشگی را هر لحظه در دلم آرام آرام می خوانم :
“اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ……”
برگرفته از مجله امان دلنوشته از معصومه آشوری

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.